خب سال ۹۸ با همه پستی بلندی هاش گذشت و سال ۹۹ بدو بدو خودشو رسوند.
خیلی از آدما عادت دارن اول سال که میشه برای اون سال برنامه ریزی کنن. عادت دارن یه سررسید نو بردارن و کارایی رو که دلشون می خواد تو اون سال انجام بدن یادداشت کنن.
ولی من آدم برنامه ریزی های بلند مدت نیستم. مثلا اگه یکی ازم بپرسه هدفت برای پنج ساله دیگه چیه (سوال مزخرفی که تو اکثر آشنایی ها از هم می پرسن!)، نمی تونم یه لیست بلند بالا از کارای خفنی که قراره تا پنج سال دیگه انجام بدم براش رو کنم و ژست آدمای هدفمند رو بگیرم که بله من خیلی آدم با برنامه ای هستم و برای لحظه لحظه ی زندگیم نقشه دارم. نه! بلندترین برنامه ریزی ای که من انجام می دم برای یک هفته یا نهایتا یک ماه آینده ست.
با جریان زندگی پیش می رم و در این بین سعی می کنم در شرایط مختلف تصمیم بگیرم چطور برخورد کنم، به عبارتی منعطفم و برنامه های زندگیمم خیلی وقتا بنا به این شرایط تغییر می کنن.
این مقدمه رو گفتم تا یه کم در مورد مطلبی که امروز تو یکی از گروه های تلگرام یاد گرفتم بنویسم.
تو این گروه یه آدم اهل فن پرسید می دونید فرق برنامه ریزی و استراتژی چیه؟
بعد از اینکه هرکس نظرشو گفت خودش این پیامو گذاشت:
" برنامه ریزی یعنی کارهایی که باید انجام بدی
استراتژی یعنی کارهایی که نباید انجام بدی

اگر میدانید چه کارهایی رو باید انجام بدید یعنی اینکه برنامه ی کاری دارید و اگر میدانید چه کارهایی رو نباید انجام بدید این یعنی اینکه استراتژی دارید.

به تعبیر عمیق و زیبای مایکل پورتر: استراتژی یعنی هنر انتخاب نکردن، استراتژی یعنی هنر کنار گذاشتن.

استراتژی یعنی بتوانی بین ۲ گزینه ی مطلوب و مفید ، گزینه ی مطلوب را فدای گزینه ی مفیدت کنی.
برنامه ریزی استراتژیک یعنی لیستی از بایدها و نبایدها
 استراتژی به مثابه ی ژیرسکوپ داخل هواپیماست نمیگذاره از مسیر خارج شید.
لیست از کارهایی که نباید انجام بدید لیست از کارهایی که باید انجام بدید به مراتب مهمتره.
پس استراتژی از برنامه ریزی مهمتره
وقتی شما لیستی از کارهایی که نباید انجام بدید رو داشته باشید هر کاری که انجام بدید درسته
به قول معروف خوده راه بگویدت که چون باید رفت
و اساسا استراتژی از ۲ جنس انکار ناپذیر تمرکز و تمایز است."

مطالبی که گفت به نظرم جالب اومد‌. یاد اون جمله افتادم که یکی از بچه های دانشگاه همیشه می گفت: " همه آدما خوبن مگر اینکه عکسش ثابت شه"

به نظرم استراتژی داشتن یه جور فیلتر کردنه. می گی من این چیزا رو نمی خوام، بعد سر و کارت با هر چی غیر از اینا افتاد در واقع جزو خواسته هاته و می تونی با خیال راحت بپذیریشون.
و اینکه استراتژی بازه زمانی محدود نداره و بیشتر بر پایه ی عقاید فرد شکل می گیره. کسی که می گه " نباید کمتر از ۲ ساعت در روز مطالعه داشته باشم" اونو محدود نمی کنه مثلا به تا آخر سال یا تا آخر ماه. می دونه تا وقتی که می تونه و شرایط بهش اجازه می ده باید به استراتژیش پایبند باشه. اینجوری می تونه آهسته و پیوسته در جریان زندگی پیش بره در حالیکه هیچ وقت راهشو گم نکنه، بدون اینکه لذت بردن از مسیر زندگی رو از دست بده و خودشو محدود به هدف هایی کنه که انگار فقط رسیدن به اونا باعث خوشبختیش می شه.

ان شاالله سال جدید رو می خوام با فکر کردن به استراتژی هام شروع کنم و اولیش اینکه : آدمای قدرنشناس نباید نقش پررنگی تو زندگیم داشته باشن.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها